دنیا شبیه پنجره ای رو به ماتم است

این روزها که گریه برایم فراهم است

 

دنیای من ادامه ی یک نقطه تا ابد

فردای من ادامه ی غمهای عالم است

 

این روزها به سایه ی خود تکیه می کنم

مُهر سکوت بر لب و قلبم پُر از غم است

 

گلواژه ها همیشه به یاد تو بر لبند

جان میدهم به پای تو و باز هم کم است

 

با بودن تو هر شب و روزم بهاری است

وقتی بهار نیست چه جای تبسم است

 

هرچند از تو ، هیچ نشانی نمانده است

اما هنوز حال عمومیم. درهم است

 

تنها به عشق توست که اینگونه مانده ام

دنیا سه نقطه. بعدِ تو مثل جهنم است

 

# یاسررشیدپور


من بیشتر از تو به غم عشق دچارم

پنهان شدنت برده دل و صبر و قرارم

 

بعد از تو نمانده نفسی جان به تن من

یک لحظه بیا ای گُل نازم به کنارم

 

هم غم شده بعد از توخوراک شب وروزم

هم دوری ات انداخت ، شرر بر دل زارم

 

ای جان به فدای تو وفا جای جفا کن

من طاقت بی میلی معشوق ندارم

 

چندی ست که با چشم سیاه و مُژه ی فر

مانند اسیری به دو شمشیر شکارم

 

من خلق شدم تا که به دور تو بگردم

خورشید تویی ، من قَمَری روی مَدارم


با نگاه گاهگاهت ، شب چراغان می شود

ماه از دیدار چشمانِ تو حیران می شود

 

کِی شبیهِ ماه هستی؟ ماه پیش روی تو

از خجالت سر به زیر آورده پنهان می شود

 

سازۀ جان و دل من در حصار ناز توست

شب سرآید باد رقصان ، قلب طوفان می شود

 

من به آغوش پُراز مهرِ تو ایمان دارم و.

تو نفس های منی دل بی تو بی جان می شود

 

این منِ افسرده تنها با وجود بودنت

بی غمی را حس کند ، لبهاش خندان می شود

 

شورو شوق و ذوق عشق و عاشقی در چشم من 

موقع دیدار چشمانت نمایان می شود

 

در خيالم روز وصلت را خدا حاصل كند

از بهار وصل تو دنیا گلستان می شود

 

#یاسررشیدپور


با تو شاید دل سرگشتۀ من دل بشود مگر اینگونه به ما لطف تو شامل بشود همۀ زندگی و عشق منی دل خوش دار تا مگر با قدمت فاجعه باطل بشود چشم تو ساغرو لب باده و رویت میِ ناب با چنین میکده ای توبه چه مشکل بشود بی تو آشفته ام ای دلبر طناز بیا پازِلِ هستی ام از عشق تو کامل بشود غرقِ در موج نگاهت شوم آن وقتی که دیدن رویِ پُر از مهرِ تو حاصل بشود دست خود را نکش از دامن تنهایی من تا که دیوانه ی عشقت کمی عاقل بشود من بهار عاشقی را در تو معنا کرده ام رفتنت باعثِ ویرانیِ
بوسه ی ما را تو قضا میکنی بر من بیچاره جفا میکنی قلب مرا خانه ی غم کرده ای با دل غمدیده چه ها میکنی لب به سخن باز کنی هر زمان ولوله بر این دل ما میکنی ای که طبیب همه دردم تویی زخم مرا نیز دوا میکنی؟ زخم دلم از خم گیسوی توست زخم زدی . از چه رها میکنی؟ تا که نگاهم کنی از روی مهر می از نور به پا میکنی این دل تنهای مرا اینچنین از غم و اندوه جدا میکنی قصه ی بیماری دل گوش کن هر چه کنی بهر خدا میکنی #یاسررشیدپور
روزگاریست که غم، هم نفسِ ما شده است هم دل و هم قدمِ این دل شیدا شده است دیرگاهیست که فریاد شده گوشه نشین بُغضِ غم مرهمِ این ، حنجَرِ تنها شده است رفت از پیشِ من و آرزوی آمدنش تا سحر ، همسفرِ قصه و رویا شده است خبر از آمدنش نیست ، همه قافیه ها دست بر دامنِ این دیده ى رسوا شده است اشک در حسرتِ دیدار به خود می پیچد به گمان خیره دلش، در رُخِ فردا شده است باز هم صبح شد و وای نیامد خورشید طَلعَتِ بختِ سیه،چون دلِ شبها شده است كُنجِ تنهایی و خلوت به خودم می گویم
رفتی و با رفتن تو،.! حالم اصلا خوب نیست تا به کی در انتظارت.؟ طاقت ایوب نیست روی زردم عشق پاکت را نمایان می کند زندگی بی تو برایم ذره ای مطلوب نیست ای که خورشید منی و ماهتاب دیگری تا تو باشی در کنارم ، در دلم آشوب نیست مستیِ چشمان تو طعنه به الکل می زند درصد گیراییِ آن کمتر از مشروب نیست لحظه ای هرگز بدون فکر و ذکرت نیستم خاطرت در خاطراتم مانده و، سرکوب نیست من بهار عاشقی را در تو معنا کرده ام در نگاه عاشقم جز تو کسی محبوب نیست دل نبستی و ولی دل را چه
در شب چشمان تو زندانی ام "تشنه ی یک" دیدن طولانی ام جان به لبم آمده از دوری ات مکث کن ای دیده ی بارانی ام دیدنت ای کاش میسر شود کاش که می شد تو ! بمیرانی ام تنگ دلی راه نفس بسته و. صبر ندارد دل توفانی ام تاج سرم، ای پسرم، وارثم حاصل ایام پریشانی ام بودنِ با تو که نصیبم نشد بی تو اسیرِ غم و ویرانی ام ورد زبانم همه جا اسم توست "عاشق آن" چهره ی نورانی ام خیره به در ماندم و در انتظار تا تو بیایی و برویانی ام کاش که یادی کنی از من شبی بغض گلو گریه ی پنهانی ام
سبزم اما حیف. چون دیگر بهارت نیستم من دگر آن ماه در شب های تارت نیستم روز برفی و من و قهوه ، هوایی دلنشین کاش برگردی ، ببینی در کنارت نیستم خانه ای ابری بَنا شد در دلم با رفتنت عاشقت بودم ولی حالا دچارت نیستم در همه عمرت شعارت بود، دائم با منی بس کن از من دور شو دیگر شکارت نیستم من بجُرم عاشقی محکوم به این تنهایی ام دلخوش آن وعده های بی شمارت نیستم خسته از دیروز و امروز خودم هستم ولی لحظه ای هم بعد از این در انتظارت نیستم "بعداز این در خواب هم دیگر نمی
آه ای عشق میشود این بار آخرین اشتباه من باشی؟ میشود توی آسمان دلم بِنِشینی و ماه من باشی؟ در مصافی که نابرابر بود دین خود را به دست تو دادم من خودم خواستم که تو عمری بی بهانه گناه من باشی گم شدم لابه لای تنهایی کور سویی نمانده در قلبم مثل طفلی مطیع و فرمانبر می شود سربراه من باشی؟ بنشین رو بروی چشمانم خط بزن سطر های غمگین را با خودت هی مرور کن تا صبح خیره در هر نگاه من باشی در شبیخون تلخ حسرتها من و تو یک پناه می خواهیم دستهای مرا بگیر و ببر تا که تو جان
آه ای عشق میشود این بار آخرین اشتباه من باشی؟ میشود توی آسمان دلم بِنِشینی و ماه من باشی؟ در مصافی که نابرابر بود دین خود را به دست تو دادم من خودم خواستم که تو عمری بی بهانه گناه من باشی گم شدم لابه لای تنهایی، کور سویی نمانده در قلبم مثل طفلی مطیع و فرمانبر می شود سربراه من باشی؟ بنشین رو بروی چشمانم خط بزن سطر های غمگین را با خودت هی مرور کن تا صبح، خیره در هر نگاه من باشی در شبیخون تلخ حسرتها ،! من و تو یک پناه می خواهیم دستهای مرا بگیر و ببر تا که تو

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سینا فخری مجله اینترنتی هنریک خرید اینترنتی خدمات کولرگازی اسپلیت در شیراز شاپرک و روزهای رنگارنگ آپشن خودرو saberfun,saberfuns,سایت صابر فان,صابر فان,دانلود فیلم و سریال